درباره وبلاگ

با سلام به وبلاگ من خوش آمدید. امیدوارم از مطالب متنوع این وبلاگ لذت ببرید...... فکر می کنی آدم کوچکی هستی؟ در حالی که دنیای یزرگی در درون توست.(علی (ع) .............................................................................. دوستان عزیز به وبلاگ من خوش اومدید. تو این وبلاگ هر چی دل تنگم خواسته نوشتم چون وقتی این وبلاگ روشروع کردم پشت کنکوری بودم اسم وبلاگم رو موفقیت گذاشتم و چون این اسم برام یادگاریه عوضش نکردم امیدوارم خوشتون بیاد
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان موفقیت و آدرس movafagiyat.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


Alternative content


98love ^ω^)

98love

98love

موفقیت
همه چی آآروومه....
پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, :: 1:16 ::  نويسنده : شهردخت        

 


 

وقتایی که دیگه هیچ راهی به ذهنت نمیرسه؛
روتو به آسمون کن و بگو: سپردمش به خودت
آره، زندگیت رو بسپر به خودش،
تجربه نشون داده که ضرر نمی‌کنی...

 

 

 



چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, :: 1:10 ::  نويسنده : شهردخت        

سلام عمريست كه در كوى دل آرام گدائيم/اما نه گدايى كه به هر خانه درآئيم/تنهابه در ميكده ى دوست مقيميم/جز درگه اين دوست درى را نگشاییم..



چهار شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 1:7 ::  نويسنده : شهردخت        

با کلامی می شود اعجاز کرد
با کلامی تلخ و تند
می شود ناساز گاری ساز کرد
خنده ها را گريه کرد
رشته ی پيوندها را پاره کرد
با کلامی مهربان چون سر انگشت نسيم
می شود هر عقده ای را باز کرد
رشته های پاره را پيوند زد
دوستی آغاز کرد
با کلامی می شود اعجاز کرد



چهار شنبه 8 دی 1391برچسب:, :: 1:5 ::  نويسنده : شهردخت        

برای انسانهای بزرگ٬ بن بست وجود نداره. چون براین باورند که:
یا راهی خواهم رفت
یا راهی خواهم ساخت.



چهار شنبه 7 دی 1391برچسب:, :: 8:17 ::  نويسنده : شهردخت        

یه روزی توی یه دانشگاه دانشجویی به استادش گفت:استاد اگر شما خدا را به من نشان بدهید
عبادتش می کنم تا وقتی خدا را نبینم اورا عبادت نمی کنم. استادبه انتهای کلاس رفت وبه آن
دانشجو گفت : آیا مرا می بینی؟ دانشجو پاسخ داد: نه استاد وقتی پشت من به شما باشد
مسلما شما را نمی بینم. استاد کنار او رفت نگاهی به او کرد وگفت:
تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید. آن استاد کسی نبود جز علامه جعفری به امید ظهور...



چهار شنبه 5 دی 1391برچسب:, :: 21:21 ::  نويسنده : شهردخت        

یادش بخیر وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم!!!



چهار شنبه 5 دی 1391برچسب:, :: 20:4 ::  نويسنده : شهردخت        

سرمشقهاي آب بابا يادمان رفت
رسم نوشتن با قلمها يادمان رفت
گل كردن لبخند هاي همكلاسي
در يك نگاه ساده حتي يادمان رفت
ترس از معلم،حل تمرين،پاي تخته
آن روزهاي بي كلك يادمان رفت
راه فرار از مشقهاي زنگ اول اي
واي ننوشتيم آقا يادمان رفت
آن روزها راآنقدر شوخي گرفتيم
جديت تصميم كبري يادمان رفت
شعرخداي مهربان را حفظ كرديم
يادش بخيراما خدا را يادمان رفت
در گوشمان خواندند رسم آدميت
آن حرفها را زود اما يادمان رفت
فردا چه كاره مي شوي؟
موضوع انشا
ساده نوشتيم آنقدرتا يادمان رفت
ديروز تكليف آب بابا بود و خط خورد
تكليف فردا نان و بابا يادمان رفت




سه شنبه 30 آذر 1391برچسب:, :: 9:44 ::  نويسنده : شهردخت        

موفقیت در این نیست که چه چیزی در پیش رو داریم، موفقیت در این است که چه چیزی در پشت سر به جا می گذاریم.
کریس ماسگرو

 

 



سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, :: 20:35 ::  نويسنده : شهردخت        

از دست دادن امیدی پوچ و محال، خود موفقیت و پیشرفتی بزرگ است.
شکسپیر



شنبه 25 آذر 1391برچسب:, :: 1:33 ::  نويسنده : شهردخت        

یك روز صبح به همراه یكی از دوستان آرژانتینی ام در بیابان «موجاوه» قدم می زدیم كه چیزی را دیدیم كه در افق می درخشید. هرچند مقصود ما رفتن به یك «دره» بود، برای دیدن آن چه آن درخشش را از خود باز می تاباند، مسیر خود را تغییر دادیم. تقریباً یك ساعت در زیر خورشیدی كه مدام گرم تر می شد راه رفتیم و تنها هنگامی كه به آن رسیدیم توانستیم كشف كنیم كه چیست. یك بطری نوشابه خالی بود. غبار صحرایی در درونش متبلور شده بود.
از آن جا كه بیابان بسیار گرم تر از یك ساعت قبل شده بود، تصمیم گرفتیم دیگر به سمت «دره» نرویم. به هنگام بازگشت فكر كردم چند بار به خاطر درخشش كاذب راهی دیگر، از پیمودن راه خود باز مانده ایم؟
اما باز فكر كردم: اگر به سمت آن بطری نمی رفتیم چطور می فهمیدیم فقط درخششی كاذب است؟

«پائولو كوئیلو»

پس نتیجه می گیریم كه هر شكست لااقل این فایده را دارد، كه انسان یكی از راههایی را كه به شكست منتهی می شود می شناسد